خاطرات گمشده

دختری از جنس باران و تگرگ ... مینویسم از ذهن عریانم! باشد که روزی جامه ای به تن کند.

خاطرات گمشده

دختری از جنس باران و تگرگ ... مینویسم از ذهن عریانم! باشد که روزی جامه ای به تن کند.

وقتى جوبها بهترین جا هستند!

داشتم قدم زنان راهم را مى رفتم که دیدم داخل جوب آب سیرابى شنا کنان داشت طى مسیر مى کرد.
بعضى اوقات باخودم فکر مى کنم نکند این بیست و خرده اى سال همه اش خواب است? مى ترسم از اتفاقى که مرا از این خواب بیدار کند.
نظرات 1 + ارسال نظر
مهاجر جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ق.ظ http://mohajerane-asemani.blogsky.com

بنام سلام
من که فکر می کنم همه مردم خوابند مخصوصن کسی که فکر می کنه بیداره ...
کاش تمرین کنیم بیدار شدنو.

شاید بهتره یکى یه سیلى بهمون بزنن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد