خاطرات گمشده

دختری از جنس باران و تگرگ ... مینویسم از ذهن عریانم! باشد که روزی جامه ای به تن کند.

خاطرات گمشده

دختری از جنس باران و تگرگ ... مینویسم از ذهن عریانم! باشد که روزی جامه ای به تن کند.

نه نیست!

آخ خدا
حواست هست? میدانى خسته ام.خسته...
از اینکه ترس کم کم برایم عادى شده خسته ام.
از اینکه فکر کنم تنهایم خسته تر.
همراهم خالقم
در تمام این سالها دانسته اى شأن انسان برایم باارزشترین است.شأنمان را حفظ کن.امروز امنیت نبود.فردا هم نیست.فقط خودت کمکمان کن.
نظرات 1 + ارسال نظر
abbas چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://vsharp.ir

با سلام
وبلاگ خوب و زیبایی دارید خوشحال شدم که با وب سایت شما اشنا شدم
با امید موفقیت برای شما, ,f shdj alh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد