-
یلداى من
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 23:43
عاشق انار هستم ولى این روزها انار هم خوشحالم نمى کند.بلندترین شب سال براى من/ما شب یلدا نبود.خبرى از هندوانه,انار,آجیل نبود.راستش را بخواهى حوصله اش نبود.یعنى حالى نمانده شاید هم نایى. این روزها از قرص بدم مى آید.از دکترها هم.داشتم فکر مى کردم عجب شغل عجیب و خطرناکى است! اینکه نکند قرصى را به اشتباه تجویز کنى و بعد......
-
حرف هست
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 23:51
اعتراف مى کنم خسته شدم.خسته ازینکه نمیتوانم درد دل کنم.خداى من کمکم کن.ناشکرى نمى کنم ولى آرامش ندارم. باخود فکر مى کنم قبلن اینطور نبودم ولى حالا با عوض شدن شرایط احساس مى کنم تنهاترم.
-
از اخم خوشم نمى یاد!
شنبه 19 آذرماه سال 1390 23:51
در تمام مسیر داشتم فکر مى کردم که خانم بغل دستى با یک حالتى رو کرد به من : احمق نیم ساعته زل زده به من,هى نمى خوام اخم کنم که صورتم خط نیفته نمیشه! الان بهش اخم کردم صورتشو کرد اونور مرتیکه!
-
وقتى جوبها بهترین جا هستند!
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 23:37
داشتم قدم زنان راهم را مى رفتم که دیدم داخل جوب آب سیرابى شنا کنان داشت طى مسیر مى کرد. بعضى اوقات باخودم فکر مى کنم نکند این بیست و خرده اى سال همه اش خواب است? مى ترسم از اتفاقى که مرا از این خواب بیدار کند.
-
نه نیست!
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 23:44
آخ خدا حواست هست? میدانى خسته ام.خسته... از اینکه ترس کم کم برایم عادى شده خسته ام. از اینکه فکر کنم تنهایم خسته تر. همراهم خالقم در تمام این سالها دانسته اى شأن انسان برایم باارزشترین است.شأنمان را حفظ کن.امروز امنیت نبود.فردا هم نیست.فقط خودت کمکمان کن.
-
براى خودم!
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 00:09
بدان وقتى اوضاع آرام است دلهره ات بیشتر مى شود.مدام فکر مى کنى.فکر به لحظه هاى نرسیده آینده.لحظه ها و وقت هایى که تو براى خودت ساخته اى و هنوز نیامده دلهره به جانت انداخته اند.به دنبال آرامش در این اوضاع آرام نباش.وقت هایى که دلهره دارى,طوفان شده آرامش بیشترى در خودت احساس مى کنى.شاید تنها در طوفان است که تو آرامش...
-
دعایم کن
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 00:09
وقت هایى هست مثل امشب که کسى به دعاى تو محتاج است .به فکرش باش.برایش دعا کن.
-
بازگشت ¡
شنبه 12 آذرماه سال 1390 14:26
بعداز یکسال برگشتم به اینجا ! دختر خاطره بازی هستم :) بعداز زیرورو کردن کلی از خاطراتم بالاخره موفق شدم رمز اینجا رو پیدا کنم ! من اینجا هم می نویسم : http://www.paris23sal.persianblog.ir
-
نایت اسکین!
جمعه 12 آذرماه سال 1389 16:33
ای خاک! معلوم نیست چرا این قالب وبلاگ کجو معوجه؟! ده ساعته منو سرکار گذاشته اه اه اه کد بلاگفارو داده ولی گفته ماله بلاگ اسکایه!
-
بی ناموسی!
جمعه 12 آذرماه سال 1389 14:19
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بیخود نبود که دیوانه صدایت میزدم! آنقدر دیوانه بودی که نفهمیدی دلیل اصرارهایم را! از مردانگیت دم میزدی ! از مرد بودنت! مرد بودنت را ثابت کردی تنها با یک عدد فحش ناموسیییییی! ناموس! چه واژه ی مزخرفی… تا وقتی در دل هستی این واژه زیباست ولی وقتی از دل بیرون میروی...
-
دری وری :)
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 16:47
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقت جدا شدن باید بهانه ی خوبی ساخت، نه برای راضی کردن کسی بلکه برای فریب دادن وجدان خودت! + تو اینو بخون تا ته ماجرا رو میفهمی! :)
-
اینجا کلبه ی من...
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 14:30
اینجا ... نوشتن از افکار گاهی سخت میشه تا وقتی تو ذهنت هستن تو مشکلی نداری با خودت تکرارشون میکنی جمله بندی میکنی ... اما وقتی میخوای اونارو بیرون بریزی همه چی عوض میشه. این افکار تو موقعیتای مختلفی مهمون ذهنت شدن. مثلا درمورد من این اتفاق بیشتر تو اتوبوس رخ میده یا تو دستشویی!روت به گلاب ! همشونم برام قابل احترامن....
-
گم شدم...
شنبه 6 آذرماه سال 1389 23:23
-
منو این کامیه سکته ای!
شنبه 29 آبانماه سال 1389 09:45
-
دروغ
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 17:04
-
داوری !
جمعه 14 آبانماه سال 1389 17:51
-
یاد باد آن ...
جمعه 7 آبانماه سال 1389 16:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA بازم مهمون داریم نمیگم بده اما خب خونمون دیگه حالت کاروانسرا پیدا کرده !این میره اون یکی میاد یکی نیست بگه این بدبختاهم به استراحت احتیاج دارن دیگه! دیشب از بیکاری داشتیم همدیگه رو میبوسیدیم! چقد خوب بود اگه نزدیک بودیم اونجوری فکر کنم همدیگه رو قورت میدادیم! نمیدونم چرا وقتی...
-
باز منو الزایمر!
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 16:55
-
...
شنبه 1 آبانماه سال 1389 09:49
-
دلتنگیام...
جمعه 30 مهرماه سال 1389 14:35
-
وانت و هفتگی های من...
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 16:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA چقد خوبه که تو خونه تنها واسه خودت باشیو بس.حس خوبیه برنامه ی تکراری خواهرا بازم تکرار میشه هر پنج شنبه خونه ی یکی از خواهرا تلپن! به من چه! برن خوش باشن ! واسم عجیبه ها اینکه بازم امروزتو اتوبوس یه دختره اومد نشست کنارم و شروع کرد به پاک کردن لاک ناخنش این صحنه دوبار تو هفته...
-
شاید...
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 14:57
-
یه روز مثل روزای دیگه...
شنبه 24 مهرماه سال 1389 09:59
-
بی تفاوت
جمعه 23 مهرماه سال 1389 17:13
-
سرکاریم!!!
شنبه 17 مهرماه سال 1389 08:46
-
این نیز بگذرد...
جمعه 16 مهرماه سال 1389 16:35
-
عنوان ندارد!
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 17:10
-
تحمل میکنیم!
جمعه 9 مهرماه سال 1389 16:10
نشستم پای کامپیوتر مثلا دارم میتایپم اما اصلا حواسم نیست همش یکی میادو میره منم مواظبم که فضولی نکنه از وقتی یادم میاد هیچوقت نشد حتی برای یکبار تو خونه تنها باشم شاید خنده دار باشه اما یکی از آرزوهام همینه اینکه واسه یه روزم که شده خونه تنها باشم دیروز طبق معمول هر پنج شنبه خواهرمینا بقچه هاشونو بستنو رفتن خونه ی اون...
-
من...
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 15:54
-
بوی ماه چرت!
جمعه 2 مهرماه سال 1389 14:47